(( با یه کلیک یه عمر حالشو ببر ))

کل اینترنت تو یه وب ؟!!!!!

(( با یه کلیک یه عمر حالشو ببر ))

کل اینترنت تو یه وب ؟!!!!!

من هلاک تو و خاک زیر پاتم، توپولف !!!


من هلاک تو و  خاک زیر پاتم،  توپولف!

من زمین خورده‌ی جعبه ی سیاتم، توپولف!

کشته‌ی تیپ زدن و قـدّ و بالاتم، توپولف!

مرده‌ی ریپ زدن و ناز و اداتم،  توپولف!

قربـون اون نوسانــات صداتم،  توپولف!

یه کلوم ختم کلــوم بنده فداتم،  توپولف!



من هواپیما ندیدم اینجوری ناز و ملــوس

می‌پری  پر می زنی  روی هوا  عین خروس!

بذار ایرباس واست عشوه بیاد- دراز لوس-

بدگِلا چش ندارن ببیننت،  خوشگل روس!

قربون چشات برم، محــو نیگاتم ،  توپولف

یه کلوم ختم کلــوم بنده فداتم،  توپولف!



مـــا رو می‌بری نقـــاط دیدنی  وقت فرود

گاهی وقتا سر کـــــوه و گاهی وقتا  ته رود

می فرستن همه  تا سه روز  به روحمون  درود

می خونه مجری سیما  واسمون شعر و سرود

چرا ماتم می گیرن ، مبهوت و ماتم  توپولف!

یه کلــوم ختم کلــوم بنده فداتم،  توپولف!



وقتی عشقت می‌کشه گاهی با کلّه می شینی

به جـــــای باند فرود، توی محلّه می شینی

یا می‌ری تــــوی ده و  رو سر گلّه  می شینی

زودی مشهور می‌شی،  رو جلد  مجلّه می شینی

پی گیر عکســــــا و تیتر  خبراتم  توپولف!

یه کلــوم ختم کلــوم بنده فداتم،  توپولف!



می خوام از خدا که یک لحظه نشم از تو جدا

چونکه وقتی باهاتم  هی می کنم  یـــــاد خدا

بدون نذر و نیـــاز  بــــــا تو پریدن ،   ابدا!

می کنم بعد فرود  تمــــوم  نذرامـــــو   ادا

واســه جنّت   بلیتت گشتــــه  براتم،   توپولف!

یه کلـــوم ختم کلــوم بنده فداتم،   توپولف!



تو که هی  رفیقــــای ایرونیتو  یاد می کنی

کی میگه  تــــو  انبارای روسیه  باد می کنی؟

ما رو پیک نیک می بری،  سقوط آزاد  می کنی

خدا شــــادت بکنه ،  روحمونو  شاد میکنی

بری تا اون سر  اون دونیا(!) باهاتم،  توپولف!

یه کلــوم ختم کلــوم بنده فداتم،   توپولف!




نتیجه وقت نشناس بودن!!

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود.
در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند.
پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم.
انگار همین دیروز بود.
راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت.
به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا با محارم و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد.
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمی نیک دارد.

در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد.
در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بود که برای اعتراف مراجعه کردم.